ماجرای خرید ما...
این روزهای اخر سال که می شه دلم خیلی می گیره شاید به خاطر اینه که یک سال به سنم اضافه می شه . شاید هم به خاطر روزهای خوبی که می تونستم توی سال داشته باشم وهدرشون دادم .ولی امسال با وجود دو تا فرشته ؛ فرشته هایی که یکی دومین عیدشه و دیگری هشتمین عید را می بینه خیلی از همیشه خوشحالترم . از خونه تکونی بگم که چون تازه امدیم خونه جدید فعلا قصد ندارم خونه را بردارم و تکون بدهم . خرید هامونم طی یه اقدام انتحاری انجام دادیم . اخه من معمولا وقتی خرید می کنم همراهام که بماند خودم هم حسابی خسته می شم ولی امسال زود زود زود خرید کردیم . علی اقا که خودش می دونست چی می خواهد و اصلا برای نظرمن تره هم خرد نمی کرد و بالاخره همون طوری که خودش دلش می خواست لبا...
نویسنده :
مامان و بابا
12:56