آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

دنیای شیرین علی و آیدا

شیرینکاری های جدید

آیدا تازگی ها نی نای نای یا همون حرکات موزون می کنه.   وقتی بهش می گیم آیدا نا نای کن شروع می کنه به دستاش حرکات موزون می ده... بای بای هم می کنه به خصوص باپرستارش حسابی بای بای می کنه...بزودی عکسهای جدید را می گذارم... بدون شرح ...
20 تير 1391

بازهم بچه های نازنین ما...

علی درپارک یه روز جمعه که هوا عالی بود . رفته روی سرسره ایستاده انگار اورست را فتح کرده... ایدا درحال بازی با خودش و البته رختخواب و هرچی گیرش بیاد...   آیدا ایستاده .......................... این روزها خانوم کوچولو هنرهای جدیدی داره رو می کنه ..   یه روز که از اداره آمدیم برای من که نه برای بابایی یه دفعه و بی مقدمه شروع کرد به دست زدن ... وقتی که بگین آیدا نه نه نه! اونم سرشو تکون می ده یعنی نه.!!!! تازگی هم وقتی بگم الو هرچی دم دستش باشه از نمکدون و کنترل تا عروسک و اگر هیچی هم نباشه دستش رو می بره کنارگوشش و :« آآآآآآآآ......» مثلا داره حرف می زنه   ...
7 تير 1391

ماما... ماما

امروز ۴ /۴ است . امروز واسه این ذوق کردم و اومدم اپ کنم چون دختر نازم از صبح می گه  : "ماما ...ماما...ماما..." وای خدای من این دختره منو می کشه با این دلبری هاش.!!   حدود یک هفته است که دستش را می گیره به مبلها و راه می ره دیگه هیچی از دستش تو خونه امنیت نداره از گلدون و میزهای شیشه دار بگیر تا چاه وسط آشپزخونه!! میزها را که کلا جمع کردم و انبار کردم یه گوشه خونه ... زیر میز تلویزیون هم پتو گذاشتم تا سیمها را نکشه (تاریخ داره دوباره تکرار می شه چون وقتی علی کوچولو بود هم مجبور شده بودم زیر میز تلویزیون بالش فرو کنم ..!!!!) دیگه الان ایدا وسط هال برای خودش حسابی دور می زنه و اگر تو اتاق بره و دستشو به تخت ب...
4 تير 1391

دندان

خیلی وقته وبلاگم رو بروز نکردم . دخملم پسرنازم مامانو ببخشین این روزها خودتون که می بینین خیلی سرم شلوغه .ولی...   خيلي توي اين مدت دختر نازم اذیت شد. علی این قدر برای دندون درآوردن اذیت نشد ولی طفلکی آیدا تب و گلاب بروتون اسهال و استفراغ شدیدی داشت .ولی بالاخره ... روز ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ آیداناناز مامان دندان درآورد . یعنی اخر شب داشتم اب می دادم بخوره یه چیزی گفت :تیک.تیک... الهی مامان فدای تیک تیک کردنت . داداش علی و بابایی هم حسابی ذوق کرده بودند و منم هی به زور بهت اب می دادم بخوری تا بگه تیک تیک... وبالاخره بعد از دوروز دو تا دونه برنج خوشگل موشگل درامد . مبارک باشه ارام جونم.......   بزودی تمام عکسهای جدید...
1 تير 1391

عکسهای بهار

امسال عید ایدا برای دومین بار به مسافرت رفت. بار اول مشهد و این بار رامسر . امسال عید ایدا برای دومین بار به مسافرت رفت. بار اول مشهد و این بار رامسر . کوچولوی قشنگ من راه طولانی را چنان با صبوری تحمل می کرد که باور نمی کردم تا این حد خانم باشه. واکسن شش ماهگی اش را هم در رامسر زد . و البته بعدش کمی اذیت شد ولی کوچولوی ما خیلی خیلی گله . علی هم که مثل همیشه با رفتار اقا منشانه اش راه مسافرت را برای ما کوتاه می کرد . واقعا از خدا متشکرم به خاطر بچه های باهوش و فهمیده ای که بهم داده . و این هم علی اقای گل گلاب علی در جواهر ده ایدا خانم پس از واکسن شش ماهگی ... ...
25 فروردين 1391

طبیعت زیبای شمال

طبیعت زیباست و طبیعت شمال بسیار بسیار زیباتر است. دریا همیشه برایم زیبا بوده و هست انقدر که هیچ وقت از دیدن دریا سیر نخواهم شد. این طلوع بسیار جذاب خورشید در یک صبح بهاری....     و این هم یک مه قشنگ در یک صبح بهاری وقت برگشتن و دل کندن از دریا   از فراز اسمان (تله کابین رامسر)
8 فروردين 1391

سال 1391مبارک

ی ادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم با شد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد ی ادم باشد که خودم با خود م مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش   سال نومی شود .ز مین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره من تو ما کجا ایستاده...
7 فروردين 1391

خواهرو برادر مهربون

علی خیلی پسر مهربونیه روزی که می خواستیم بریم مشهد و من حسابی کارداشتم علی مهربون و عزیزم کنار خواهرش نشسته بود و براش قصه می گفت و لالایی می خواند تا خوابید...   لالالالا بخواب خواهر خوبم لالالالا تویی امید قلبم لالالالا لالا گلهای پونه بگیر اروم بخواب عزیز خونه  
1 اسفند 1390

فرشته های کوچولو

هفتم بهمن سال 83 فرشته کوچولویی از آسمون آمد تو زندگی قشنگ ما که اسمشو علی گذاشتیم .علی مهربون صبور و باهوشه .علی مهربون ما زندگی عاشقانه مون طراوت داد و زیبایی. خدایا متشکریم. و....   اول مهرماه 90 دومین فرشته از اسمون امد تا زندگی قشنگ سه نفره مونو قشنگترو قشنگتر کنه. آیدا دخترکوچولوی زیبا و آرام ما . خدایاهزارها بار متشکریم. اینم اولین عکس دوتایی علی و آیدا   ...
1 اسفند 1390