این روزها...

این روزها حسابی سر مامان و بابا شلوغ شده و بچه ها چه قدر عجیب صبورند!

صبح تا ظهر که ما اداره هستیم و علی و آیدا با پرستار آیدا تو خونه اند . البته علی روزهای زوج کلاس قرآن و روزهای فرد کلاس فوتسال داره و  هفته ای یک روز هم می ره استخر . برای خودش برنامه نوشته و زده در اتاقش و خودش خودش را حاضر غایب می کنه.

بعد از ظهر ها هم آیدا می ره خونه پرستارش و با من بای بای می کنه  و علی هم یا با من می آید اداره یا با بابایی بعضی از روزها هم می ره خونه مامان جون بابا یا توی خونه می مونه.البته پیش خودمون بمونه بیشتر دوست داره بیاد اداره من چون حسابی توی حیاط اداره بازی می کنه و کسی کاری به کارش نداره

از شیرین کاری های جدید آیدا باید بگم نی نای نای یا همون حرکات موزون از خودش در می کنهو بای بای هم می کنه البته تشخیص تفاوت بین این دوتا در حوزه مسئولیتهای مامانه که زیرنویس کنه این بای بایه یا نای نای!!!!!!!!!!!!!

علی و آیدا روزهای گرم تابستون را با مهربونی می گذرونن و من خیلی خوشحالم که این دوتافرشته نازنین را دارم

تازگی ها علی برای اینکه مامان روسورپرایز کنه اتاقش را مرتب می کنه مثل دسته گل ولی ........

خدانکنه از آیدا غافل شم چون مثل تیر موشک می دوه تواتاق علی و دوباره همه اسباب بازیها رو می ریزه به هم و .........

اینجاست که دادعلی به آسمون بلند می شه که من تازه اتاقم رومرتب کردم

ولی آیدا کوچولوئه و نمی دونه بازی با نامرتب بودن فرق داره چکار کنم بچه ام آنتروپی اش زیاده و میل به نامرتب بودن داره

مامان و بابا عاشق شما دوتا وروجکن عزیزان دلم