خواهرو برادر مهربون
علی خیلی پسر مهربونیه روزی که می خواستیم بریم مشهد و من حسابی کارداشتم علی مهربون و عزیزم کنار خواهرش نشسته بود و براش قصه می گفت و لالایی می خواند تا خوابید...
لالالالا بخواب خواهر خوبم
لالالالا تویی امید قلبم
لالالالا لالا گلهای پونه
بگیر اروم بخواب عزیز خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی