بدون عنوان
وقتی آیدا چیزی بخواد می گه : مَ مَ مَ یعنی منم می خوام .و بخصوص وقتی علی داره چیزی می خوره می خواد اون هم حتما از خوراکی علی بخوره دیگه خانم کوچولو یاد گرفته چه طوری منظورش را به ما برسونه
علی تو کلاس قرآن، نماز خوندن و وضو گرفتنو یاد گرفته و تا صدای اذان را می شنوه زود وضو میگیره و می ایسته به نماز .نمی دونم تو نماز به خدا چی میگه ولی ..
مگه نمی گن ما درون را می نگریم و حال را..مهم اینه که نماز می خونه و می خواد با خدا ارتباط داشته باشه .و من خیلی از این بابت خوشحالم.
مدتی شده عکس از بچه ها نگرفتم ولی دراسرع وقت عکسهای جدیدشونو می گذارم .
برای علی اسکوتر و اسکیت خریدیم و علی خیلی خوشحاله و البته خیلی صبور چون توی این مدت نتونستیم ببریمش پارک تا بازی کنهولی هیچی نمی گه و توی خونه بازی می کنه
تا پریشب که بالاخره فرصت شد ببریمش پارک و دلی از عزا درآورد و خوب بازی کرد و زمین خورد
توی حیاط هم گاهی دوچرخه بازی می کنه ولی وقتی از شهر خارج می شیم دیگه کسی جلودارش نیست بس که آتش می سوزونه البته منم چیزی بهش نمیگم تا انرژی اش را تخلیه کنه.
طفلی بچه های ما که توی آپارتمان بزرگ می شن و رنگ وروی آز ادی را کمتر می بینن هر چه بگن حق دارن